نوید شاهد – یکی از جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس می‌گوید: بسیج به رزمندگان روحیه شجاعت و ایثار بخشیده بود به همین دلیل زمانی که قرار شد به جبهه بروم ذره‌ای ترس از اسارت، جانبازی یا شهادت نداشتم.

به گزارش نوید شاهد زنجان، "بسیج آنقدر مقدس بود که نمی‌توان آن را در واژه‌ها توصیف کرد"، این جمله "سید جعفر موسوی" جانباز 40 درصد استان زنجان است. او 30 اردیبهشت ماه سال 1344 متولد شده و به عنوان دومین فرزند و پسر ارشد خانواده با دستکاری سن خود در شناسنامه راهی جبهه شده است. او جایگاه ارزشمند بسیج در میان مردم را غیر قابل توصیف دانسته و می‌گوید: در زمان جنگ بسیج و نیروهای بسیجی از چنان جایگاهی در میان مردم برخوردار بودند که قابل توصیف نیست. وقتی نیروهای بسیجی برای مرخصی برمی‌گشتند مردم آنچنان استقبال می‌کردند که انگار مهمترین فرد را می‌دیدند و تا چند روز در منزل آن رزمنده رفت و آمد بود. در واقع بسیج روحیه و باور خاصی را به افراد می‌داد و اخلاص و درستکاری در رفتارها خود را نشان می‌داد.

در ادامه گفتگوی خبرنگار نوید شاهد با این جانباز را همراه باشید؛

وی با اشاره به اینکه در زمان اعزام به جبهه کمتر از 16 سال سن داشتم می‌گوید: شناسنامه‌ام را تا 2 سال دستکاری کردم . اما آن موقع بسیاری از این دستکاری‌ها مشخص می‌شد. چندین روز رفت و آمد و خواهش و تمنای من و دوستانم تمامی نداشت. من شاگرد شهید پرویز عطایی بودم. کسی در این میان پیدا شد که واسطه من و آن مسئول شد. بدین ترتیب که به او گفته بود به جثه این بسیجی نگاه نکن او در رشته رزمی تکواندو فعالیت دارد و می‌تواند از پس جبهه بر بیاید این شد که آن مسئول هم اسم من را در لیست نوشت اما گفت ممکن است در تهران تو را نپذیرند و برگردی. اما به لطف خداوند چون اسمم در لیست رفته بود من هم بین رزمنده‌ها به جبهه رفتم.

این جانباز اظهار می‌کند: اولین باری که تصمیم خودم را برای رفتن به جبهه به خانواده‌ام مطرح کردم پدرم بدون مکثی پاسخ مثبت داد. حالا که فکر می‌کنم گاهی به شوخی به خودم می‌گویم شاید چون فرزند بسیار پرجنب و جوشی بودم موافقت کردند تا کمی از دردسرهایم کم شود اما واقعا این طور نبود پدر و مادرم به معنای واقعی انقلابی و مومن بودند و همین موضوع آنها را آرام کرده بود و ترسی از حضورم در جبهه نداشتند.

حال و هوای فعالیت در پایگاه

موسوی با اشاره به اینکه قبل از حضور در جبهه در پایگاه 17 قمر بنی هاشم دانشسرای زنجان فعالیت می‌کردم، ادامه می‌دهد: در آن روزها شب و روز در خدمت پایگاه و فعالیت‌های آن بودیم. من به ظاهر دانش‌آموز هنرستان بودم اما غیبت‌هایم تمامی نداشت. درست مثل این بود که ترک تحصیل کرده بودم. معلمان هم می دانستند در پایگاه هستم چندان سختگیری نمی‌کردند. در حوالی پایگاه سیلوی گندم بود و ما باید در آن نوبتی نگهبانی می‌دادیم تا نیروهای توده‌ای به آن آسیبی وارد نکنند.

این جانباز با اشاره به دشواری‌های آن زمان بیان می‌کند: اگر برایتان بگویم ما آن روزها با چه شرایطی روزگار می‌گذرانیدم متعجب می‌شوید. در پایگاه نفتی برای گرم شدن نداشتیم همه داشته ما برای گرم شدن یک پتوی خیلی بزرگ بود که خیری آن را به پایگاه اهداء کرده بود. آن وقت 15 نفری زیر آن می‌خوابیدیم و تا صبح می‌لرزیدیم اما راضی نمی‌شدیم به خانه‌هایمان برویم. غذایمان بسیار ساده بود و مخلصانه فعالیت می‌کردیم. اصلا هراسی از اتفاقات ناگوار نداشتیم. انگار معجزه‌ای رخ داده بود. این معجز نفس مسیحایی امام خمینی(ره) بود که وقتی دستوری می‌داد با جان و دل می‌پذیرفتیم.

بسیج به رزمندگان شجاعت و ایثار بخشیده بود

روزهای خوش زندگی

وی ادامه می‌دهد: آن روزها این موارد اصلا برایمان سخت نبود بلکه با احساس رضایت و سپری کردن روزهای خوش زندگی روزگار می‌گذراندیم. چون هیچکدام مجبور به فعالیت در پایگاه نبودیم. اما عشقی که امام در بین ما بوجود آورده بود سختی‌ها را در کاممان شیرین می‌کرد و همه آنها خاطرات خوشی بود که هر روز برایمان ورق می‌خورد و خاطره می‌شد.

موسوی با اشاره به اینکه آن شجاعت‌هایی که در جبهه و حتی پایگاه بسیج دیده بودم واقعا غیر ممکن بود، تعریف می‌کند: جالب بود هر موقع کسی برای اولین بار به پایگاه می‌آمد برای همیشه ماندگار می‌شد بدون اینکه اجباری در کار باشد. در واقع بسیج رزمندگان جبهه را پرورش می‌داد.

این جانباز با بیان اینکه بسیج به رزمندگان شجاعت و ایثار بخشیده بود، می‌گوید: زمانی که قرار شد به جبهه بروم ذره‌ای ترس از اسارت، جانبازی یا شهادت نداشتم. بلاخره آن روزها شاهد آمدن شهدا یا جانبازان بودم اما بسیج چنان روحیه‌ای داده بود که هیچ ترسی در من نبود در حالی که من آن روزها نوجوانی بیش نبودم.

وی با اشاره به یکی از خاطرات خود می‌گوید: درست یک سال قبل از اینکه وارد پایگاه بسیج بشوم در خانه روالم این بود که در گوشه حیاط محلی بود که در روز لازم بود چند باری آنجا برم و من آنقدر می‌ترسیدم که مادرم حتما باید مقابل در می‌ایستاد تا من به آنجا بروم اما درست یک سال بعد از آن من تبدیل به کسی شده بودم که نه تنها از مرگ هیچ هراسی نداشت بلکه به استقبالش هم می‌رفت. در جبهه تخریبچی بودم و در عملیات رمضان یکی از افرادی بودم که معبر را بازگشایی کرد.

موسوی تاکید می‌کنند: شاید فتنه‌گران تلاش کنند تا چهره بسیج و بسیجیان را بد جلوه دهند اما این یک خیال باطن است چراکه بسیج همیشه و در همه عرصه همچون سیل، زلزله، شیوع بیماری کرونا و دیگر موارد جانانه و ایثارگران حضور یافته است و مردم هیچگاه تلاش مخلصانه بسیج را نادیده نمی‌گیرند. بسیجیان روزهای جنگ و جبهه با بسیجیان امروز فرقی ندارند. این جمع نشان داده‌اند که در همه حال آماده فداکاری برای حفظ ارزش‌ها و میهن اسلامی را دارند.

گفتگو از: صغرا بنابی فرد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده