سه‌شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۴۸
نوید شاهد_ پای درد و دل یکی از همسران جانباز اعصاب و روان و شرایط زندگی آن‌ها می‌نشینیم.

به گزارش نوید شاهد همدان، همسران جانبازان اعصاب و روان، فراموش‌شدگان تاریخ جنگ هستند، آن‌هایی که زمانی همسرانشان را با سلام‌وصلوات روانه جبهه‌ها کردند و سرنوشت، آن‌ها را با اعصابی نابودشده به همراه کیسه‌ای دارو به آن‌ها بازگرداند و به‌راستی جنگ چه معادله‌ای ناجوانمردانه‌ای می‌کند، جان در برابر جان.

بغض گلویش را می‌گیرد، نفس کشیدن برایش سخت می‌شود و تمامی خاطرات از ابتدای آشنایی‌شان تا آن لحظه همچون صفحه سینما جلوی چشمانش قطار می‌شوند و چه سخت و دردناک است مرور خاطراتی که قرار بود روزی جزء بهترین اتفاقات زندگیش باشد ولی اکنون فقط خیس شدن چشمانش را در پی دارد.

کبری ذوالفقاری همسر جانباز اعصاب و روان نورالله کولیوند است، همسری که ۴۵ سال همسرش را مادرانه تر و خشک می‌کند و عاشقانه هرروز به امید بهبود همسرش چشم می‌گشاید. مادر سه پسر و دو دختر است که به‌غیراز پسر ته تغاریش همه را بر سر خانه و زندگیشان فرستاده و حالا تنها آرزویش سروسامان گرفتن ته تغاریش است.

در گفت‌وگویی پنهانی و به‌دوراز چشم همسرش با این همسر فداکار درباره سختی‌های زندگی با جانبازان اعصاب و روان می‌پردازیم.

نوید شاهد_ خانم ذوالفقاری سال چند با همسرتان آشنا شدید؟

کبری ذوالفقاری: در سال 1353 و در شهرستان نهاوند با آقای کولیوند ازدواج کردم که حاصل این ازدواج پنج فرزند، سه پسر و دو دختر شد.

نوید شاهد_ همسرتان در چه عملیاتی جانباز شدند؟

ذوالفقاری: در آبان ماه سال 1357 همسرم در کنار دوستان و همشهریان در جریان سرنگونی مجسمه شاه در شهر نهاوند حضور داشت که پس از سرنگونی مجسمه شاه، مأموران ساواک به آن‌ها حمله کرده و با باتوم همه افرادی که در این اتفاق شریک بودند را مورد ضرب و شتم شدید قرار می‌دهند که همسرم در آنجا براثر ضربات وارده به ناحیه سر آسیب شدید می‌بیند و در هنگام فرار از دست ساواکیان آن‌ها پایش را در لاستیک سوخته می‌گذارند و یکی از پاهایش نیز در این اتفاق آسیب شدیدی می‌بیند.

نوید شاهد_ آیا همسر شما در جبهه نیز حضور داشتند یا فعالیت‌های سیاسی ایشان به دوران قبل از انقلاب خلاصه شد؟

ذوالفقاری: خیر ایشان با شروع جنگ تحمیلی روانه جبهه می‌شود و 54 ماه در جبهه باوجود وضعیت سر و پای مجروح عاشقانه در جبهه‌های جنگ فعالیت می‌کند، شهید سعید قهاری سعید هنگامی که فرمانده سپاه نهاوند بود به ایشان گفتند تکلیف از شما برداشته‌شده و نیازی به حضور در جبهه نیست ولی نورالله مخالفت کرد و گفت تا زمانی که زنده هستم در برابر دشمن بعثی ایستادگی خواهم کرد و نتیجه حضور 54 ماهه در جبهه ترکش در یکی از پاها، کتف، کمر و شیمیایی شدن از ناحیه ریه، چشم و پوست ایشان شده است.

نوید شاهد_ حضور همسر شما در جبهه به مدت 54 ماه و باوجود پنج فرزند برای شما سخت نبود؟

ذوالفقاری: روزگار برای همه مردم ایران در دوران جنگ تحمیلی به‌سختی می‌گذشت و برای ما نیز همانند سایر مردم سخت بود و با فرش‌بافی گذران زندگی می‌کردم.

همسران جانبازان اعصاب و روان، مظلوم و بدون پشتوانه

نوید شاهد_ کمی از سختی‌های زندگی با جانبازان اعصاب و روان بفرمایید؟

ذوالفقاری: جانبازان اعصاب و روان با همه جانبازان دیگر فرق دارند زیرا شرایط زندگی این افراد بسیار خاص و حساس است به‌طوری‌که محیط زندگی این افراد باید همیشه ساکت و بدون هرگونه سروصدایی باشد؛ به خاطر شرایط همسرم هرگز برای فرزندانم عروسی نگرفتم و آن‌ها را روانه مشهد کردم، دائم باید به بچه‌های کوچه سفارش کنم که حوالی منزل ما بازی نکنند که مبادا سروصدای آن‌ها باعث رنجش خاطر همسرم شود، نوه‌ها و فرزندانم زیاد به منزلمان نمی‌آیند، سال‌هاست که به مسافرت نرفتم، با همه فامیل قطع ارتباط کردم و تمام‌وقتم را صرف مراقبت از همسرم کردم حتی لحظه‌ای نمی‌شود ایشان را تنها گذاشت زیرا هنگامی‌که موج انفجار به سراغش می‌آید کنترل خود را از دست می‌دهد و سرش را به هرچیزی که در سرراهش قرار بگیرد، می‌کوبد و همیشه نگرانم که سرش به شیشه نخورد و آسیبی به خود نزند به همین خاطر تنها جایی که می‌روم چند روز یک‌بار به سر خیابان و برای خرید داروهایش است و بلافاصله و با سرعت بازمی‌گردم.

نوید شاهد_ فرزندانتان با شرایط پدر چگونه کنار آمدند؟

ذوالفقاری: فرزندانم همیشه با دیدن زندگی دوستان و اقوام حسرت نوازش و محبت پدرانه را دارند، گاهی که حال پدر خراب می شد می‌گفتند ای‌کاش بابای ما هم شهید می‌شد تا انقدر اذیت نمی‌شد، آن‌ها نیز تاحدودی عصبی و استرسی هستند و همسرانشان گاهی به خاطر این رفتارشان گله می‌کنند.

نوید شاهد_ آیا تابه‌حال به فکر اینکه ایشان را در آسایشگاه جانبازان بگذارید، فکر کرده‌اید؟

ذوالفقاری: گاهی برخی این پیشنهاد را دادند ولی همسرم به‌شدت مخالف است و می‌گوید اگر مرا به آسایشگاه ببرید زنده نمی‌مانم و از طرفی خودم هم طاقت دوریش را ندارم و همه سختی‌ها و فریادهایش را تحمل می‌کنم ما همیشه در همه سختی ها کنار هم بودیم، حتی زمانی که ایشان در سال 1358 از ساختمان و تجهیزات نیمه کاره سپاه نگهبانی می دادند، من نیز لباس مردانه به تن کرده و در کنارش نگهبانی می دادم و هردو با هم از وسایل و تجهیزات سپاه مراقبت می کردیم.

همسران جانبازان اعصاب و روان، مظلوم و بدون پشتوانه

نوید شاهد_ باوجود تحریم‌ها در تأمین داروهای ایشان مشکلی ندارید؟

ذوالفقاری: در ماه یک‌مرتبه به بیمارستان ساسان می‌رویم و کمی از داروهایش را می‌گیریم و مابقی را به‌صورت آزاد و باقیمت‌های زیاد می‌خرم.

نوید شاهد_ از اینکه همسر جانباز اعصاب و روان هستید ناراحت نیستید؟

ذوالفقاری: همیشه به وجود ایشان افتخار کردم، سختی‌های زیادی در این زندگی کشیدم که تصورش را هم نمی‌کنید ولی با این احوال از زندگی‌ام راضی هستم و خدمت به این جانباز عزیز را افتخار می‌دانم زیرا در خانواده مادریم هفت شهید تقدیم اسلام و انقلاب کردیم و خواست خدا این بوده که صبر و استقامت مرا در نگهداری از این جانباز عزیز بسنجد.

نوید شاهد_ همسرتان از شرایط موجود ناراضی نیست؟

ذوالفقاری: خیر ایشان همیشه به شرایط موجود راضی است و می‌گوید افتخار می‌کنم که برای سربلندی کشورم این‌گونه مجروح شدم، رهبرم سالم و راضی باشد هزار بار دیگر جان خود را برای کشور تقدیم می‌کنم.

نوید شاهد_ از زندگی خود راضی هستید؟

ذوالفقاری: خدا را شکر می‌کنم که فرزندان سالم و صالحی دارم زیرا سرمایه زندگی هر فردی اولاد صالح است، همین‌که فرزندانم با این شرایط موجود سالم هستند و برای خانواده خود نان حلال می‌آورند برایم کفایت می‌کند، تنها نگرانیم پسر ته‌تغاریم است که باوجوداینکه درس پرستاری خوانده ولی بااین‌وجود بیکار است و تمام فکر و ذهنم را درگیر کرده است.

نوید شاهد_ اگر سخن پایانی دارید بفرمایید؟

ذوالفقاری: همه فکر می‌کنند خانواده‌های جانبازان از خدمات دولتی زیادی استفاده می‌کنند درحالی‌که این‌گونه نیست و ما در خانه کلنگی ابتدای زندگی مشترکمان زندگی می‌کنیم، فرزندانم مستأجر و کارگر هستند و باوجود اینکه همسرم شیمیایی و جانباز اعصاب و روان است فقط 25 درصد جانبازی به ایشان تعلق‌گرفته است.

همسران جانبازان اعصاب و روان، مظلوم و بدون پشتوانه
برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۲
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۵ - ۱۴۰۰/۰۱/۲۹
0
1
دقیقا بابای منم همین حالت ها را داشت. 25 درصد جانبازی دادند.
ما هم خیلی سختی کشیدیم. حال جانباز اعصاب و روان هر روز بدتر از دیروز می شود.
بیماری روانی اش پیشرفته می شود.
من حال و روز این خانواده را درک می کنم. خدا بهشان صبر جمیل بدهد. خیلی سخت هست کنار کسی که مدام با توهمات و تخیلاتش زندگی می کند به همه چیز و همه کس بد بین است و درد دارد و بخاطر سردرد بقیه را آزار می دهد.
این بنده خدا نگفتند که شوهرشان شب و روز نمی خوابد و خواب و خوراک از اهل خانه گرفتند.
اما واقعیت این است جانباز اعصاب و روان خانواده اش را عذاب می دهد.
این هم آزمایش خداست.
منتها اثرات تا آخر عمر گریبان اهل خانواده را گرفته.
خیلی سخته زندگی با جانباز اعصاب و روان.
فقط کسی که مریض د اری کرده می فهمه.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۱ - ۱۴۰۰/۱۱/۲۸
0
0
منم فرزند جانباز اعصاب و روانم ....
بنگر این مستان ضربت خورده را...
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده