وقتی دیدند تخته باز هم تکان می خورد، فهمیدند من هم هستم. سرم زیر شکمم بود و فضایی برای حرکت نبود. هوا را با انبوه گرد و خاک استنشاق کردم دیدم تیرآهنی به طور مورب قرار گرفته و آقایان قندی، عباسپور و کلانتری که در کنار هم بر روی یک صندلی نشسته بودند در زیر آوار و تیرآهن، شهید شده اند.
خاطرات بهرام تاج گردون نماینده مجلس از واقعه هفتم تیر / شهید زیر آوار


نوید شاهد: اولین جلسه مجلس شورای اسلامی بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر سال 1360 ممکن بود از رسمیت بیفتد. چراکه تعدادی از نمایندگان شهید شده بودند اما جانبازان این انفجار نگذاشتند چنین اتفاقی بیفتد. در این انفجار 72 نفر شهید و ۲۷ نفر جانباز شده بودند که تعدادی از آنها نماینده مجلس بودند و بیم آن می رفت تعداد نمایندگان باقی مانده آنقدر نباشند که جلسه مجلس رسمیت بیابد. از همین رو نمایندگانی که در این حادثه جانباز شده بودند در بستر بیماری به صحن علنی مجلس اول آمدند. بهرام تاج گردون نماینده وقت مردم گچساران یکی از آنهاست که با تخت بیمارستان به پارلمان آمده بود.

او درباره دستور جلسه حزب جمهوری اسلامی در روز انفجار می گوید: «بعد از تلاوت آیاتی از قران مجید، دستور جلسه حزب که در مورد تورم بود با رای گیری از حاضران به مساله انتخاب رئیس جمهور تغییر کرد. من وسط سالن نشسته بودم که برای گفت و گو با یکی از وزرا از قسمت وسط سالن به سمت چپ کنار دیوار رفتم.

دکتر بهشتی داشتند صحبت می کردند تا آن جا که یادم هست این مطلب را می گفت: «ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهره سازی کنند و سرنوشت مردم را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی که معتقد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی گیرند، انتخاب شوند... » در همین هنگام جرقه ای به صورت رعد و برق از سمت چپ سالن به طرف حیاط با شدت زد و سقف کاملا پایین آمد و من به صورت سجده زیر آوار قرار گرفتم. کسانی که در زیر آوار بودند شعارهای «الله اکبر » و «لا اله الا الله » و «خمینی رهبر » سر می دادند.

آن هایی که در کنار هم بودند، احوال یکدیگر را می پرسیدند. در زیر آوار تخته ای روی گردن من بود و وقتی خواستم برای جلوگیری از خفگی آن را جا به جا کنم فرد دیگری در کنار من بود، گفت: «این تخته روی گردن من است؛ اگر تکان بدهی امکان خطر برای من هم هست. » از من پرسید «چه کنم »؟ گفتم: «به خدا پناه ببریم. » بعد از نیم ساعت صداهایی از بیرون شنیده می شد آمدند و این برادرمان را نجات دادند.

وقتی دیدند تخته باز هم تکان می خورد فهمیدند من هم هستم. سرم زیر شکمم بود و فضایی برای حرکت نبود. هوا را با انبوه گرد و خاک استنشاق کردم دیدم تیرآهنی به طور مورب قرار گرفته و آقایان قندی، عباسپور و کلانتری که در کنار هم بر روی یک صندلی نشسته بودند در زیر آوار و تیرآهن، شهید شده اند.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 145
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده