زندگینامه
داود خیارانکی، سوم فروردین ۱۳۴۳، در روستای کمال‌آباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش اصغر، کشاورز بود و مادرش صدیقه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است.

به گزارش نوید شاهد قزوین:

وصیت نامه شهید داود خیارانکی

شهیدان، خیلی گردن ما حق دارند

در حمله ای که در پیش داریم -ان شاء الله- خرمشهر را از دست بعثیان کافر در می آوریم.

مادر! خدا را شکر کنید که در منطقه ای بی خطر هستید و اگر شما زندگانی خرمشهر و آبادان و اهوازی ها را ببینید دل تان خون می شود.

به خدا همه در داخل آب و علف و در خانه هایی که از علف درست شده زندگانی می کنند و اگر شما دوست دارید اسلام پیروز شود فقط دعا کنید.

به خدا قسم! این شهیدان خیلی گردن ما حق دارند؛ باید دعا کنید.

ما تمام خانه های خراب شده را دیدیم و از تمام شهرها بازدید کردیم؛ اما خوزستان ویران و خراب شده است.

مادر جان! به یاری امام زمان(عج) -ان شاء الله- به زودی جنگ به نفع اسلام پیروز خواهد شد.

ما باید حافظ دین و قرآن باشیم. این جانب، داود خیارانکى، فرزند اصغر، متولد سال ۱۳۴۳، به شماره شناسنامه ۲۳، صادره ازکمال آباد، شهادت مى ‏دهم که خداوند متعال یگانه است و شریکى ندارد.

در حقیقت او عادل بى‏ نیاز است. شهادت مى‏ دهم که صد و بیست و چهار هزار پیامبر خدا، همگى برحقّند و هم چنین حضرت على(ع) و یازده فرزند گرامی اش نیز برحقّند.

شهادت مى ‏دهم که خداوند متعال به روز معاد وعده داده و هر کسى کار خوبى انجام دهد، پاداش مى‏ گیرد و هر کسى کار بدى انجام دهد، جزاى خود را در روز قیامت خواهد دید.

خانواده عزیزم! همان گونه که مى‏ دانید مملکت اسلامى ما، به بازوان و نیروهایى پرتوان نیاز دارد.

اکنون، ما نداى «هل من ناصر ینصرنى» امام حسین(ع) را -که در روز عاشورا زمین و زمان را به گریه انداخت- از زبان امام بزرگوارمان، خمینى کبیر، مى ‏شنویم و به همین علت به جبهه آمده ‏ایم تا به ندایش لبیک بگوییم.

پدرم! اگر ما کشته شویم، پیروزیم و اگر هم دشمنان را بکشیم باز هم پیروزیم.

پدر عزیزم! سعى کنید سنگرهاى شهیدان را خالى نگذارید و با شرکت در نماز جمعه مشت محکمى بر دهان ابرقدرت ها بزنید.

مادر عزیزم! من به جبهه آمده ‏ام تا شاید خداوند متعال گناهان مرا ببخشد و مرا بیامرزد.

مادرم! تنها خواهشى که از شما دارم، این است که مرا حلال کنى.

مادرم ! تو باید افتخار کنى که فرزندى به انقلاب تحویل داده ‏اى و آگاه باش که خدا امانتى به شما داده بود؛ آیا کسى را دیده ‏اید که امانتى به شما بدهد و آن را از شما پس نگیرد؟

دُرست است که خداوند متعال عادل بى ‏نیاز است؛ ولى ما باید حافظ دین و قرآن باشیم.

...و اما شما اى خواهر و برادرم! با درس خواندن، مشت محکمى به دهان آمریکا بزنید.

مادر و پدرم! من از شما مى‏ خواهم فرزندان تان را مؤمن به انقلاب و اسلام تربیت کنید.

مادر عزیزم! امیدوارم مرا حلال کنى؛ چون زحمت هاى زیادى براى من کشیده ‏اى.

اجرت با حضرت زینب(س) و در پایان سلام مرا به همه آشنایان و دوستان برسانید.

حبیب جان! سعى کن، یک فرد حزب اللهی باشى و همیشه به فرمان امام عمل کنی.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده