خاطراتی پیرامون شهید «مجید اسدی»؛
تمام دلخوشی من این بوده وهست که مجید امر امام زمانش را اطاعت کرده وجانش رافدای اسلام کرد تمام دلخوشی من لبخند رضایت امام بود.
نوید شاهد کرمان، "خبر شهادت مجید در همه جا پیچیده بود اما اثری از جنازه اش نبود زمانی که مردم برای دلداری دادن وابراز همدردی به خانه اممی آمدند و تسلیت میگفتند من عاشقانه به عکس امام خیره می شدم ودر جوابشان میگفتم فدای یک تار موی رهبرش.
تمام دلخوشیم این بوده و هست که مجید امر امام زمانش را اطاعت کرده و جانش را فدای اسلام کرد، تمام دلخوشی من لبخند رضایت امام بود.
راوی: کبری اسدی مادر شهید

***حدود یک سال واندی از شروع جنگ که از سوی دشمنان انقلاب و صدام مزدور می گذشت و شرایط سخت جنگی در منطقه کردستان بوجود آمده بود ومجید هم به پایان دوران خدمت سربازی نزدیک می شد.
اما با توجه به شوق وآرزوی شهادتی که در سر داشت واز آنجا که عملیاتی مقدس به نام (محمد رسول الله ص) که با همکاری سپاه پاسداران و ارتش جهت سر کوبی وشکست دشمن طراحی و به مرحله اجراگذاشته می شود و سپاه پاسداران از ارتش در خواست نیروی کمکی جهت شناسایی منطقه در عمق خاک عراق را می نماید.مجید بلافاصله به همراه تعدادی از همرزمانش که از بچه های شهرستان سیرجان بودند داوطلبانه در گروهی به نام گروه ضربت و شناسایی  ثبت نام نموده و آماده جان فشانی برای وطن خویش می گردد.
اما قبل از رفتن به عملیات شناسایی با یکی از همرزمان خود به نام علی خواجویی که از بچه های سیرجان و جزء داوطلبان هم بود شروع به نوشتن وصیتنامه و درد و دل می کنند و با یکدیگر قرار می گذارند که هر کدام از آنها توفیق شهادت را پیدا کرد نفر دیگر خبر شهادتش را به خانواده آن شهید برساند و کیف و لوازم شخصی اش را به خانواده او تحویل دهد.
بعداز رد و بدل کردن وصیتنامه ها وآدرس محل سکونت در بعد الظهر همان روز یعنی درتاریخ 11 دی ماه 1360 یک روز قبل از اجرای عملیات راهی منطقه می شوند. در روز عملیات که در تاریخ 20 دی ماه 1360 و در یک منطقه کوهستانی و صعب العبور کردستان آغاز می شود، متاسفانه عملیات با مشکل مواجه می شود و نیروهای دشمن  از انجام عملیات توسط نیروهای ایرانی آگاه شده و منطقه ای که مجید و همرزمانش برای شناسایی و اجرای عملیات رفته بودند زیر آتش سنگین دشمن قرا می گیرد که از طرف فرمانده های نیروهای ایرانی  دستور عقب نشینی صادر می گردد .
تعدادی از همرزمان مجید بر می گردند و عده ای هم زیر آتش در اثر اصابت ترکش گلوله های دشمن به درجه رفیع شهادت نائل میگردند که شهید مجید اسدی هم یکی از آنها بوده اما به علت همین آتش سنگین و همچنین صعب العبور بودن منطقه عملیاتی بر گرداندن جنازه ها ناممکن شده و جنازه ها در همان منطقه باقی می ماند .
بعد از گذشت چند روز از شهادت مجید همرزمش علی خواجویی با توجه به قراری که با مجید گذاشته بود وبا کسب اجازه از فرماندهان لشکر 28 پیاده کردستان برای رساندن خبر شهادت وتحویل لوازم شخصی وی به خانواده اش به طرف کرمان حرکت کرد.
علی خواجویی پس از رسیدن به خانوک موضوع شهادت مجید را با اقوام شهید مطرح می کند و پدر بزرگ مجید شهادت مجید را همراه با اشکهایی که از گونه اش سرازیر بود به مادر شهید اعلام می کند و او را به صبر وشکیبایی زینب وار و زینب گونه دعوت میکند و او را به منزل شوهر عمه مجید می برد واز جزئیات شهادت فرزندش توسط علی خواجویی همرزم شهید آگاه می سازد .
که از آن زمان به علت صعب العبور بودن منطقه عملیاتی وی پیکر مطهرش هنوز با گذشت34سال از تاریخ شهادتش تفحص نگردیده وهنوز چشمان مادرش منتظر یوسف گم گشته اش میباشد تا روزی به آغوشش باز گردد. 
انشالله
راوی: «محمود اسدی» برادر شهید 

***در یک پاسگاه به نام سرو آباد هستم وجای خوبی است و قبلا این ساختمان مورد تهاجم دشمن قرا گرفته که هر جایش را نگاه میکنی آرپی جی 7خورده است .در این پاسگاه افراد بسیج هم می باشند وهر وعده نماز جماعت بر قرا می باشد
و جای شما خالی در این اربعین حسینی ع هر شب عزاداری میکنیم. من خیلی دلم می خواست که محرم در خانوک باشم تا آن صحنه عزاداری مردم را ببینم .
هر چه که حساب میکنم هیچ کجا مثل خانوک نیست مخصوصا هیئت عباسی خوب چه کنم که قسمت نشد 
از دلنوشته های شهید مجید اسدی به برادرش حمید اسدی

گفتنی است حاج کبری اسدی مادر شهید مجید اسدی، شهید محمد سلیمی کیا را به فرزند خواندگی  پذیرفت.
شعری که شهید مجید اسدی در وصیتنامه اش خطاب به مادرش نوشته است.
زهجرم غم مخور مادر که لیلا داده اکبر /دعا کن اکبر آیدسر به بالین روز
 محشر/مگو ناکام رفت آخر که من داماد عشقم/شهادت مرعروس است و گلوله نقل بر سر/فدای یک تارموی رهبرش
تمام دلخوشی یک مادر شهید!
شهید مجید اسدی در سال1337 در خانوک از توابع شهرستان زرند بدنیا آمد. دوران ابتدائی نظام قدیم را در خانوک گذراند، اما بدلیل مشکلات اقتصادی تحصیل را رها کرده و به آموختن حرفه مکانیکی پرداخت و در این زمینه استاد شد.
در دوران مبارزه با رژیم شاه یکی از مبارزین فعال بود. در اوایل انقلاب با تشکیل جهاد سازندگی بعنوان مکانیک در جهاد سازندگی مشغول به خدمت شد و با آغاز جنگ تحمیلی جزو اولین نفراتی بود که از طریق بسیج عازم جبهه شد و در عملیات شکست حصر آبادان شرکت کرد.
در آذر ماه۶۰ در منطقه سرپل ذهاب در عملیات مطلع الفجر که منجر به آزادسازی این منطقه شد از فرش به عرش پرواز کرد و پیکر مطهرش در کنار سایر همرزمانش آرام گرفت.

منبع: اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده