خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
دوشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۴۲
مثل معلم و برادرانی دل سوز نکات مهم را برایم توضیح دادند تا کمی آمادگی پیدا کردم. نزدیک امتحان از من خداحافظی کردند و رفتند یک ربع نگذشته بود که صدای غرش هواپیماهای عراقی و بمب‌ها شنیده شد. هرکس در هرجا پناهی گرفت. با انفجارهای پی در پی همه منتظر شهادت بودیم سایه سیاه هواپیما ها دورتر و دورتر شد مجتمعی که ما امتحان میدادیم بمباران شده بود.

ساختمان مدرسه نزدیک مکانی بود که در سقز مستقر بودیم اسفند ماه است و امتحانات نوبت دوم. یکی از قول هایی که به خانواده دادیم تا رضایتشان را برای حضور در جبهه جنگ و به دست آوریم این بود که از درس و امتحان عقب نیافتیم صبح زود از بلندگو اعلام شد برادران رزمنده که دانش آموز هستند برای برگزاری امتحان به ساختمان مدرسه مراجعه نمایند.

من اول دبیرستان بودم امتحان ما زودتر برگزار می شد آن روز امتحان درس انگلیسی داشتم هیچی نخونده بودم و به امیرگان به عباس نیا گفتم من چیزی نخواندم هر چیزی هم بلد بودم فراموش کردم گفتند نگران نباش .قبل از رفتن به جلسه امتحان ساعتی با من درس زبان کار کردند.

مثل معلم و برادرانی دل سوز نکات مهم را برایم توضیح دادند تا کمی آمادگی پیدا کردم. نزدیک امتحان از من خداحافظی کردند و رفتند یک ربع نگذشته بود که صدای غرش هواپیماهای عراقی و بمب‌ها شنیده شد. هرکس در هرجا پناهی گرفت. با انفجارهای پی در پی همه منتظر شهادت بودیم سایه سیاه هواپیما ها دورتر و دورتر شد مجتمعی که ما امتحان میدادیم بمباران شده بود.

از جمع ۲۵ نفری ما اکثراً به شهادت رسیدند دیگران دانش آموزی نبودیم که لغو امتحان شادمان کند دیدن پیکرهای بی‌جان دوستان و تن های زخمی برادرانمان شادی های گذران را از ما گرفته بود.

آیت قربانی دوست و همرزم شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده