به مناسبت سالروز «شهادت» زندگی نامه «شهيد فريدون نجفی» منتشر شد؛
شهيد فريدون نجفی در روستاي ازتوابع شهرستان خلخال در سال 1344 در خانواده اي كارگر و متوسط و زحمتكش ديده به جهان گشود. از همان دوران كودكي شاهد تلاش خانواده جهت امرار معاش خانواده بودند .
داوطلبانه عازم جبهه شد

نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهيد فريدون نجفی در روستاي ازتوابع شهرستان خلخال در سال 1344 در خانواده اي كارگر و متوسط و زحمتكش ديده به جهان گشود. از همان دوران كودكي شاهد تلاش خانواده جهت امرار معاش خانواده بودند .

بعد از دوران كودكي وارد دبستان شد و به دليل مشكلات مالي ضمن ادامه تحصيل در دبستان و راهنمايي مجبور شدند كه قسمتي از مخارج زندگي را تأمين كند .پدرشهيد نيز جهت كار مجبور بود به شهرستان هاي دور سفر كند و ماه ها در سفر باشد و كمتر خانواده خويش را ببيند ناچار شهيد بعد از اين كه دوره راهنمايي را به پايان رساند به دليل فقدان دبيرستان در روستاي خلخال به تهران آمدند.

تا ضمن اين كه از فروشگاه لوازم خانگي متعلق به دايي اش نگهباني مي كند وبه تحصيل خود نيز ادامه دهد . اما كمتر مي توانست خرج تحصيل خويش و خانواده را بر آورد پس ناچار در مغازه جوشكاري مشغول به كار شد و در شبانه روز چند ساعت در مغازه جوشكاری كار مي كرد پس از پايان تحصيلات دبيرستان با شور و اشتياق فراوان براي نام نويسي به جبهه داوطلب شد و عازم جبهه ها گرديد پس از نبردي شجاعانه چند ماهه در جبهه ماند و پس از آخرين مرخصي با خانواده خداحافظي كرد و در بیست و ششم فروردین سال 1365 در جبهه زبيدات به درجه رفيع شهادت رسيد.

1ـ نكات برجسته در زندگي شهيد :

شهيد نجفي از وقتي كه خود را شناخت هيچ گاه نماز و روزه واجبي اش خويش را ترك نكرد و در بيشتر مجالس مذهبي سيد الشهدا(ع) و ائمه اطهار حضور داشتند .

شهيد نجفي با اين كه سن كمي داشت اما همواره در تظاهرات ها و راهپيمايي ها ضد سياسي شركت مي كرد و در بيشتر جلسه ها سخنراني به همراه عموم مردم حضور چشمگيري داشت .

فعاليت به خصوصي در اين زمينه ها نداشتند .

شهيد فريدون نجفي فردي مهربان و دلسوز و كم سخن و خونسرد بودند كه در اين ويژگي ها باعث جذابيت ايشان در خانواده و به خصوص خويشان بود .

خاطره اي از مادر شهيد :

من به پسرم فريدون بعد از اين كه تحصيلات خود را به پايان برد اصرار مي كردم كه بايد ازدواج كني و سروسامان بگيري ولي ايشان زير بار نمي رفت با توجه به اين كه شهيد كفشدار افتخاري مسجد محل بود تعريف مي كرد كه در خواب ديده ام كه در كفشداري مسجد بودم و سيدي با چهره نوراني آمد و دستي روي سرم كشيد و گفت كه فرزندم عروسي تو در اين مسجد خواهد بود

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده