وصیتنامه شهید صفر علی احمدی مشتاق+دستخط شهید
يکشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۰۷:۳۰
خدایا همینکه تشنه ام داخل سنگر و وصیت نامه مینویسم و در میان باران گلوله دشمن هستم و هر لحظه آماده شهادت در راه تو می باشم خدایا از تو می خواهم که مرا ببخشی و مرا عفو کنی. خدایا من غیر از تو کسی را ندارم (الهی و ربی من لی غیرک ) خدایا تو شاهدی که من فقط برای رضای تو به جبهه آمدم.

بسم رب الشهدا و الصدقین و الصالحین

مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَن قَضى نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبديلًا

بعضی از مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بسته اند کاملا وفا دارند پس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند تا براه خدا شهید شدند

کسی که گشته دردمند اگر فتد به پای تو

دوای درد خویش را بگیرد از شفای تو

آقا حسین فاطمه به عاشقان خود نگر

که می تپد به سینه دل به عشق کربلای تو

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علی ولی الله و اشهد ان خمینی روح الله

سپاس و ستایش حی سبحان را که بر بندگان گنهکار خود منت گذاشت و صراط مستقیم الهی را برایش رهنمون شد. خدایا همینکه تشنه ام داخل سنگر و وصیت نامه مینویسم و در میان باران گلوله دشمن هستم و هر لحظه آماده شهادت در راه تو می باشم خدایا از تو می خواهم که مرا ببخشی و مرا عفو کنی. خدایا من غیر از تو کسی را ندارم (الهی و ربی من لی غیرک ) خدایا تو شاهدی که من فقط برای رضای تو به جبهه آمدم. خدایا اگر نبودم کربلا که روز عاشورا موقعی که عزیز زهرا حسین تکیه کرد به نیزه بیکسی و فرمود هل من ناصر ینصرنی آیا کسی بود که کند یاری حسین، خداوند من این جمله ها را پای منبر می شنیدم و موقعی که کوچک بودم مادر مرا به پای منبر می برد و گریه بر حسین می کرد اشکهای مادر به روی من می ریخت و من همیشه آروز داشتم که روز عاشورا می بودم ولی خدایا ممنونم که مرا در این زمان واقع کردی که بتوانم به صدای فرزند حسین(ع) جواب مثبت بدهم و لبیک بگویم.

خدایا فقط تو می دانی که من گناهکارم ولی به امید عفو تو هستم. خدایا اگر تو مرا نبخشی چکنم خدایا اگر تو از من نگذری به کجا پناه ببرم. ولی خدایا تو آمرزنده. تو بخشنده و من بنده حقیر از تو تقاضای بخششی دارم خدایا ممنونم و شکر گذارم که به من توفیق دادید که در میان رزمندگان باشم و چشم امیدم به لطف توست ( انک حمید مجیب).

من از این کوچکتر هستم که به امت اسلام وصیت کنم و آنچه را طبق وظیفه بر دوش دارم این است که یاور امام باشید نگذارید اسلام غریب باشد نگذارید امام تنها بماند خدایا به لطفت امام ما این مردی که از دودمان حسین(ع) است و چشم مردم ستمدیده جهان بسوی اوست حفظ فرما. از شما مردم می خواهم تا جان در بدن دارید در مقابل آنهائیکه می خواهند به انقلاب صدمه بزنند بایستید و پوزه کثیف اینها را به خاک بمالید.

خدایا تو می دانی برای باز شدن راه کربلا چه عزیزانی پر پر شدند چه بچه هایی یتیم شدند و چه شهیدانی که آخرین ذکرشان یا حسین بود رفتند و بار مسئولیت ما را سنگین کردند خدایا هیاهیو بهشت می شنوم. شنیده ام حسین به دیدار شهدا می آید و فرشتگان ندا می دهند که بهشت را آماده کنید که دوستان حسین از کربلای جنوب و غرب ایران می آیند. خدایا تنها آروزیی که دارم از تو تقاضا دارم که هنگام مرگ حسین زهرا(ع) بر بدنم بیایند که این برای من از همه چیز شیرین تر است.

اما ای مادرم خوشا به حالت که با شیر پاکت فرزندی تربیت کردی که بتواند اسلام را یاری کند. سرت را بالا بیاورد و در جلو حضرت زهرا (س) سربلند باش و بگو یا زهرا من هم مادر شهید هستم و مادرم از تو می خواهم گرچه فرزند خوبی نبودم ولی از تو تقاضا می کنم که مرا حلال کنی و از برادران هم می خواهم که نگذارند اسلحه از دست افتاده ام زمین بماند و از خواهرانم هم تقاضا دارم با حجابشان چشم منافقان را کور کنند و با حجابشان زینب گونه راهم را ادامه بدهند و همسرم ای همراه زندگیم در این مدت که با شما بودم شاید از من بدی دیده باشید ولی از تو همسر فداکار که با مشکلات زندگی ساختی و از تو می خواهم که مرا حلال نمائید و من هم ان شاء الله در بهشت شما را شفاعت خواهم کرد و از توی می خواهم که در تربیت فرزندانم کوشا باشید.

فرزندانم حسین عزیزم و محسن عزیزم و جعفر عزیزم و لیلا دختر عزیزم شما هم امیدوارم در میان مردم سربلند باشید و افتخار کنید که پدرتان در راه اسلام رفت.

همگی شما عزیزانم را بخدا می سپارم ملاقت ما و شما قیامت

العبد الذلیل صفرعلی احمدی مشتاق

خدایا تو شاهدی که من فقط برای رضای تو به جبهه آمدم


خدایا تو شاهدی که من فقط برای رضای تو به جبهه آمدم
خدایا تو شاهدی که من فقط برای رضای تو به جبهه آمدم
خدایا تو شاهدی که من فقط برای رضای تو به جبهه آمدم

------------------------

صفرعلی احمدی مشتاق بیستم آذر ماه سال 1330 در شهرستان همدان و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش نباتعلي نام داشت. سال 1337 وارد دبستان شد اما به دلیل مشکلات موجود و کمبود امکانات موفق به ادامه تحصیل نشد و تنها سواد خواندن و نوشتن داشت.

از همان کودکی اهل کار و تلاش بود و با شاگردی و کارگری کمک خرج خانواده بود. همراه با مادر خود در هیات های حسینی و مراسم های عاشورایی شرکت می کرد و در مکتب آل الله درس آزادی و آزادگی آموخت. مردم دار و مهربان بود و سعی می کرد به محرومان و درماندگان کمک کند و در این راه از هیچ اقدامی فروگذار نبود. شغل میوه فروش را برای خود انتخاب کرد و از این راه روزی حلال کسب می کرد.

سال 1352 ازدواج کرد و صاحب سه پسر و یک دختر شد که از وی به یادگار مانده است. در سال های انقلاب در کنار دیگر جوانان انقلابی در راهپیمایی ها شرکت کرد و در راه پیروزی انقلاب گام برداشت.

با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت بسیج درآمد و روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا در برابر رژیم بعث عراق بایستد. سرانجام پس از ماه ها مجاهدت در راه خدا، بیست و ششم فروردین ماه سال 1366 در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به مقام عندربهم یرزقون نائل آمد.

پیکر وي را در گلزار شهداي باغ بهشت زادگاهش به خاک سپردند.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

خدایا تو شاهدی که من فقط برای رضای تو به جبهه آمدم
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده