پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۱۷
مهدی باکری، فرمانده لشکر 31 عاشورا (آذربایجان) و نیروهایش که از دجله هم گذشته بودند، در محدوده‌ای به نام کیسه‌ای محاصره شدند. از قرارگاه به نیروهای باکری دستور دادند اگر شده دست و پای او را ببندند و به عقب منتقلش کنند اما او قبول نکرد و همانجا ماند. یک نفر در این میان، آنقدر التماسش کرد که حاضر شد سوار قایق شود اما هنوز راه نیفتاده بود که از آن پیاده شد. حال عجیبی داشت. وسایل جیبش را خالی کرد و یک تفنگ برداشت و شروع کرد به تیراندازی و جنگیدن تا اینکه یک تیر به پیشانی‌اش خورد. پیکر او را به قایق آوردند تا زیر آتش سنگین متلاشی نشود اما قایق، با گلوله آر پی جی یک عراق، آتش گرفت و مهدی باکری هم درون آن سوخت و به دجله پیوست.

پوستر: 19 اسفند سالروز عملیات بدر را با یاد شهدای این عملیات گرامی میداریم

در ماه‌های پایانی سال 63، جنگ از لحاظ نظامی ‌و سیاسی به بن‌بست‌های بزرگی رسیده بود. فشارهای سیاسی از یک سو به کشور وارد بود و از سوی دیگر مدت‌ها بود که در جبهه نظامی، حرکت قابل توجهی انجام نشده بود.

حجت‌الاسلام ‌هاشمی‌‌رفسنجانی، فرمانده عالی جنگ از فرماندهان جنگ خواسته بود یک عملیات پیروز انجام دهند تا جنگ را ختم کند. او معتقد بود جهان آماده است تا کنار رفتن صدام را بپذیرد. او همچنین عملیاتی را مناسب می‌دانست که از «خیبر» موفق‌تر باشد.

امکان عملیات در زمین‌های باز وجود نداشت، چرا که ایران از نظر زرهی در وضعیت خوبی قرار نداشت و برعکس، عراق، قوای زرهی بسیار قدرتمندی را تدارک دیده بود. هور از هر نظر خصوصا شناسایی‌هایی که انجام شده بود، برای عملیات مناسب‌تر و عاقلانه‌تر بود. اگر چه عراق در منطقه هور هم هوشیار شده و موانع زیادی را در آن ایجاد کرده بود.

محسن رضایی درباره اوضاع آن روزها می‌گوید: ما به هر قیمتی می‌بایست می‌جنگیدیم. ترمز در جنگ، فرو رفتن در یک منجلاب را به دنبال داشت.

فرمانده سپاه به مسئولان کشور نامه نوشت و از کمبود امکانات گله کرد و همچنین قول داد که اگر امکانات و نیروی کافی در اختیارش قرار گیرد، تا دو سال دیگر اثری از صدام نخواهد بود.

مسئولان کشور گمان می‌کردند که سپاه امکان و توان جنگیدن ندارد و در عین حال جرأت این را هم ندارد که نزد حضرت امام رفته و به این موضوع، اعتراف کند.

قبل از عملیات بدر، تعدادی از مسئولان هم با فرماندهان سپاه جلسه گذاشته بودند و می‌خواستند عدم موفقیت سپاه را در مدیریت فرمانده‌اش یعنی محسن رضایی، تعریف کنند. همین اقدامات، توان سپاه را از داخل هم به ضعف کشاند. همین بود که در طراحی عملیات بدر، روی لشکر 27 محمد رسول الله (ص) و تیپ سید الشهدا(ع) که شامل نیروهای تهران بودند، حساب کرده بودند اما آنها در شب عملیات، پای کار حاضر نشدند.

عمق اختلافات به روابط بین سپاه و ارتش به تعیین فرماندهی عملیات از میان یکی از آن‌ها هم کشیده شد. علی صیاد شیرازی که قرار بود از طرف ارتش، با سپاه هماهنگ بوده و عمل کند، از عدم پشتیبانی کامل این عملیات از سوی‌ هاشمی‌رفسنجانی تعجب کرده بود و حتی موضوع را با محسن رضایی در میان گذاشت تا قبل از آغاز عملیات، این مسائل حل شود.

منطقه عملیاتی بدر، کوچکتر از منطقه عملیاتی خیبر بود که سال قبل از آن انجام شد. قرار بود عملیات بدر در غرب هورالهویزه که از شمال به ترابه و از جنوب به القرنه و فرات و کانال صوییب محدود می‌شد، انجام شود. قسمتی از این منطقه به عرض 2 و طول 9 کیلومتر خشکی بود و بقیه را آب هور پوشانده بود. هورالهویزه در شرق و هورالحمار هم در غرب این منطقه بود. جاده العماره بصره و رودخانه دجله هم از این محدوده می‌گذشت.

زمین عملیات را به دو قسمت تقسیم کرده بودند که قرارگاه نجف در شمال و قرارگاه کربلا در قسمت جنوبی وارد عمل می‌شد. قرارگاه نوح هم باید در ادامه، کانال صوییب را منفجر می‌کرد تا آب به سمت بصره، رها شود. قرارگاه‌های ظفر و نجف2 هم ماموریت فریب و احتیاط را داشتند. هدف نهایی عملیات هم قطع جاده العماره بصره بود.

قرار بود رزمندگان از دو نقطه هور به صورت ضربتی بگذرند و چند پاسگاه مرزی و خط دفاعی عراق را نابود کنند. سپس از جایی که عرض رودخانه دجله کم است، رد شده و به جاده العماره بصره برسد. در طول جاده پخش شوند تا هم بر هور و هم بر جاده مسلط باشند. اگر این کار با موفقیت انجام می‌شد، چهار تیپ تازه نفس آماده بودند تا شبانه با بالگرد شنوک به این جاده منتقل شوند. بعد از آن هم نیروها می‌توانستند به سمت جنوب (بصره) یا شمال(العماره) پیشروی کنند.

عملیات بدر در ساعت 23 روز 19 اسفند ماه سال 63 با رمز یا فاطمه الزهرا(س) شروع شد. رمز موفقیت عملیات هم در ضربتی بودن و سرعت آن بود، اما از همان ابتدا، مشکلات، یکی پس از دیگری رخ نشان داد. در بعضی محورها خط به راحتی شکسته شد و حتی برخی رزمندگان از دجله هم عبور کردند اما در بعضی دیگر، رزمندگان با مقاومت سرسختانه عراقی‌ها روبرو شدند. بعضی جاها هم کمبود قایق و امکانات، باعث تاخیر در رسیدن نیروها شد. دجله هم از آن چیزی که فرماندهان تصور کرده بودند، عریض‌تر و پرآب‌تر بود.

شب اول، نیروهای پراکنده در هور درگیر شدند و هواپیماهای عراقی از آن‌ها پذیرایی کردند. عراق هنوز مطمئن نبود که عملیات فقط در محور هور است و گمان می‌کرد مانند خیبر، در محور جنوب هم با ایرانی‌ها روبرو خواهد شد. بعد از گذشت زمان و اطمینان عراقی‌ها از تک محور بودن عملیات، آن‌ها همه توانشان را به هور آوردند تا در مقابل رزمندگان ایرانی مقاومت کنند.

عراقی‌ها عقبه رزمندگان ایرانی را با بمب‌های شیمیایی می‌زدند و در مقابل نیروهای عمل کننده هم به شدت ایستادگی می‌کردند. ایرانی‌ها در شرایط سختی قرار گرفته بودند که حتی عقب‌نشینی هم برایشان سخت بود. هر طرف که می‌دیدی آب بود و هور. برخی فرماندهان در معرکه زخمی ‌شدند اما آنقدر ماندند و جنگیدند تا شهید شدند. چند فرمانده لشکر و قرارگاه هم در وسط معرکه حضور داشتند.

مهدی باکری، فرمانده لشکر 31 عاشورا (آذربایجان) و نیروهایش که از دجله هم گذشته بودند، در محدوده‌ای به نام کیسه‌ای محاصره شدند. از قرارگاه به نیروهای باکری دستور دادند اگر شده دست و پای او را ببندند و به عقب منتقلش کنند اما او قبول نکرد و همانجا ماند. یک نفر در این میان، آنقدر التماسش کرد که حاضر شد سوار قایق شود اما هنوز راه نیفتاده بود که از آن پیاده شد. حال عجیبی داشت. وسایل جیبش را خالی کرد و یک تفنگ برداشت و شروع کرد به تیراندازی و جنگیدن تا اینکه یک تیر به پیشانی‌اش خورد. پیکر او را به قایق آوردند تا زیر آتش سنگین متلاشی نشود اما قایق، با گلوله آر پی جی یک عراق، آتش گرفت و مهدی باکری هم درون آن سوخت و به دجله پیوست.

شهادت مهدی باکری، همه را داغدار کرد و چهره سخت‌تری از جنگ به رزمندگان و خصوصا فرماندهان نشان داد. عراق در صدد بود که از ایران اسیر بگیرد. علی صیاد شیرازی این را فهمیده بود و به همین خاطر با رحیم صفوی به خط مقدم رفت.

صیاد شیرازی می‌گوید: شرایط بسیار سختی بود. خطر این می‌رفت که بیست هزار اسیر بدهیم. یگان‌ها یکی پشت دیگری منهدم می‌شد. فرماندهی دیدم که با انهدام نیروهایش، لحظه به لحظه لاغرتر و موهایش سفید می‌شد.

فرماندهان در فکر بودند که عقب‌نشینی کنند یا به حمله‌شان ادامه بدهند. رحیم صفوی و صیاد شیرازی با هم به این نتیجه رسیدند که به حمله ادامه دهند. برخی از رسیدن آسیب به این دو نفر نگران بودند و آن‌ها را به زور سوار قایق کردند تا به عقب برگردند. قایق بیست متر دور نشده بود که صیاد شیرازی خودش را به آب انداخت و برگشت. حال عجیبی داشت. می‌گفت: کسی حق ندارد برای فرمانده تعیین تکلیف کند!

فرماندهان طرحی برای ادامه عملیات ریخته بودند که متوجه شدند تعداد بسیاری از رزمنده‌ها در حال عقب‌نشینی‌اند. از قرارگاه هم دستور عقب‌نشینی رسید. چاره‌ای نبود و رزمندگان تا جزایر مجنون عقب‌نشینی کردند اما عراق آن‌ها را با بمب‌های شیمیایی بدرقه کردند و بسیاری در حال عقب‌نشینی، شهید شدند.

حالت ناراحتی عجیبی، فرماندهان را فرا گرفته بود. تنها چیزی که می‌توانست ایرانی‌ها را از این حالت خارج کند، پیام امام بود. حضرت امام در پیامی ‌فرمود: «چون گزارش دادند بعضی‌ها ناراحت هستند، می‌خواستم بگویم هیچ جای نگرانی نیست. البته من برای شهدا و شما دعا می‌کنم ولی باید همه ما بدانیم که ما تابع اراده خداوند هستیم. ما از ائمه که بالاتر نیستیم. آنها هم در ظاهر، بعضی وقت‌ها موفق نبودند.

هم پیغمبر(ص) هم امیرالمؤمنین(ع) هم امام حسن (ع) و امام حسین (ع). ما که نسبت به مقام اینها چیزی نیستیم. عمده، مشیت خداوند است که هر چه او بخواهد، همان خوب است و چون عسل شیرین و باید با آغوش باز پذیرای آنچه او می‌خواهد باشیم و از هیچ چیز نگران نباشید. محکم باشید و از هم اکنون در فکر عملیات بعد و مطمئن باشید که پیروزید. امروز هم پیروزید. اگر کار برای خدا باشد که شکست ندارد.»

با خواندن هر جمله از پیام، قدری از نگرانی‌ها کاسته می‌شد. پیام که به انتها رسید، نا امیدی‌ها و افسردگی‌ها همه از بین رفته بود. چهره‌ها باز شده و صحبت‌ها بین فرماندهان برای ادامه کار، آغاز شد.

صیاد شیرازی به یگان‌ها اعلام کرد تا ظرف سه روز خودشان را بازسازی کنند تا ماموریت جدید ابلاغ شود. یگان‌های شهادت هم از بین نیروهای جان بر کف و آماده شهادت تشکیل شد.

بعدها فرماندهان نشستند تا دلایل ناموفقیت‌ در عملیات بدر را بررسی کنند. آن‌ها ضعف در پشتیبانی و عدم استفاده مناسب از پیروزی‌ها در بین خودی‌ها را موثر می‌دانستند، نه تفوق استراتژیک عراقی‌ها را... به عقیده آن‌ها می‌شد در همان سه روز اول، پل‌های العزیر بر روی دجله بسته شود. کافی بود قایق‌های بیشتری به لشکر‌ها داده می‌شد تا نیروهایشان را به جای 5 ساعت، در زمان کمتری به حد مورد نظر برسانند و برگردند.

عراق در این عملیات، بارها از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرد. خلبانان عراقی با بالگردهای ساخت شوروی، فرانسه و آلمان، بمب‌های گاز را که تازه در کارخانه سامرا و سلمان پاک تولید شده بودند، روی نیروهای ایرانی می‌ریختند.

ایرانی‌ها هم که آماده این حملات نبودند و تجهیزات لازم را به همراه نداشتند، به شدت آسیب می‌دیدند و بسیاری از آنها قبل از این که به مراکز درمانی برسند، به شهادت می‌رسیدند.

به رغم ایستادگی بی‌نظیر نیروهای ایرانی در مقابل دشمن، اما این حملات شیمیایی کار خود را کرد و عملیات بدر را به نتیجه های از قبل تعیین شده نرساند.

تشدید جنگ شهرها یکی از پیامدهای عملیات بدر بود. بمباران‌های عراق از سوم اسفند 63 آغاز شد و تا 17 فروردین ادامه داشت. در این بمباران‌ها 1227 نفر شهید شدند و 4682 نفر مجروح راه بیمارستان‌ها را پیش گرفتند.

صدام رسما می‌گفت: ما دو راه بیشتر نداریم. یا مصالحه و یا اینکه برای حل مسئله جنگ باید شهرهای ایران را بزنیم. برای نخستین بار، هواپیماهای عراقی توانستند تهران را بمباران کنند. ایران هم تعداد محدودی موشک زمین به زمین اسکاد تهیه کرده بود که 23 اسفند اولین آن‌ها را به بانک رافدین بغداد زد و بعد از اوج حملات عراق به شهرها، چند موشک دیگرش را هم به کرکوک و بغداد پرتاب کرد و عراق هم جنگ شهرها را متوقف کرد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده