سه‌شنبه, ۰۸ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۱
شايد بتوان گفت اين خود خاصيت يك دين جهاني و جاوداني است؛ چون به هر اندازه كه بشر در علم و تمدن پيش ميرود، دامنه ي ارتباط و پيوستگي خود را بيشتر ميكند و درباره ي گذشته ها و نياكان و بشريت مي انديشد...

معاد در اسلام از دیدگاه «شهید محمدجواد باهنر»

نوید شاهد:

نگرش اسلام در باب معاد

در اسلام با صراحت كامل موضوع حيات آينده ي آدمي مطرح و از جنبه هاي گوناگون تشريح شده است . مطمئناً در هيچ ديني چنين با تفصيل، آينده ي انسان مورد توجه قرار نگرفته است. شايد بتوان گفت اين خود خاصيت يك دين جهاني و جاوداني است؛ چون به هر اندازه كه بشر در علم و تمدن پيش ميرود، دامنه ي ارتباط و پيوستگي خود را بيشتر ميكند و درباره ي گذشته ها و نياكان و بشريت مي انديشد و براي پيدا كردن قديمي ترين آثار انسان هاي باستان كوشش ميكند و در به دست آوردن نشانه هایی از آداب و رسوم عقايد آنان تلاش پيگير مي نمايد. و از طرفي در زمان حال نيز فكر و پيوستگي خويش را گسترده ميكند و از احوال ملت ها و اقوام ديگر بيشتر آگاه ميشود و بشدّت خويش را هماهنگ با ديگران ميكند و در موارد استثنايي نيز در انديشه و طرح تغيير فكر و نظام ديگران مي افتد و نيز بشر متمدن درباره ي آينده بيشترمي انديشد.

مصلحين هر چه دور انديش تر باشند و طرح هاي طويل المدت بريزند، دليل بر وسعت نظر و انسان دوستي آنان است. چه بسيار كه در محافل علمي درباره ي سرنوشت چند ميليون سال آينده ي جهان بحث و بررسي مي شود، برخلاف مردم گذشته و ابتدايي كه كمتر به آينده و گذشته ي جهان مي انديشند. و شايد به همين جهت در امت هاي پيشين كه قرآن از آنان ياد ميكند، بيشترين مجازا ت ها و عذا بها و يا نعمتهاي زودرس و اين جهاني مطرح است. در هر حال مي توان عقيده به معاد را كه خود دال بر بقاء انسان است، دليل وسعت انديشه و بلندپروازي آدمي دانست كه خود را محدود به چند سال عمر كوتاه نمي بيند و پيوستگي خويش را با دوردست هاي جان حفظ ميكند. از نظر اسلام انسان باقي مي ماند و از بين نمي رود. البته ما ملاحظه ميکنيم كه آدمی پس از مرگ جسم خود را از دست می دهد و بدن متلاشی می شود اما در اينجا اولاً بايد يادآوری كرد كه بدن گرچه صورت خود را از دست داده، اما هيچ گاه اساساً نابود نمی شود .

در اينجا اشاره به دو قانون « بقاء مادّه » و «ثبات انرژی » مناسب است. البته حيات بدنی وجسمانی مجدداً در قيامت مطرح است وما نمیدانيم اين تجديد حيات مادّی به چه صورتی خواهد بود. اما در هر حال با توجه به پيدايش انواع جانداران و گونه هايی كه از تجديد حيا ت و تكثير مثل ها و زمينه های طبيعی مساعد برای پيدايش و نشو و نما ی موجودات زنده از كوچ كترين ويرو سها گرفته تا بزرگترين حيوانات و همچنین تنوع نحوه ي بروز و ادامه ی زندگی، به ما اين امكان را میدهد كه آدمی بار ديگر در شرايط خاصی زندگی مادّی خود را از سرگيرد و اتفاقاً قرآن نيز برای توجيه اين تجديد حيات از تجديد حيات زمين در فصل بهار و شگفتی مزارع و بوستا نها و تأثير باران و شرايط مساعد طبيعی و نيز اصل وجود اوليه ي انسان و پيدايش حيات در زمين مثال هايی می آورد. خداست آنكه باد ها را می فرستد وابر ها را به اين طرف و آن طرف پراكنده میكند و از آن بارانی فرو می ريزد كه زمين مرده و افسرده را سيراب میكند و زمين را پس از مرگ زنده میسازد . قيامت نيز چنين است( فاطر 9 )
و برای ما مثالی آورد و آفرينش خود را فراموش كرده بود و گفت كيست كه اين استخوان ها را با آنكه پوسيده اند زنده كند. بگو آن ها را همان كس كه ابتدا آفريد، زنده خواهد كرد و خدا به هر نوع آفرينشی دانا است (یس 78-79)
اما آنچه كه لازم است بدان اشاره شود اين است كه پس از مرگ اين جهانی چه چيزی از آدمی باقی مانده تا سرانجام به زندگی جسمانی روز قيامت منتهی گردد. در اينجا بحث پيچيده و مفصل روح پيش می آيد كه ما از ورود به بررسی وسيع فلسفی آن خودداری میكنيم. اما همين اندازه تذكر دهيم كه قرآن از جان آدمی به «نفس » تعبير میكند و آن، شايد همان محور زندگی يك انسان باشد كه وحدت و شخصيتش به آن بر پا است؛ گر چه در يك عمر صد ساله با رها سلول هاي بدن فرسوده شده و از بين رفته اند وسلول های تازه ای جاي آنها را گرفته اند اما باز هم آن «من » باقي مانده است؛ يعني آنچه كه مطالب حفظ شده و كمالات علمي و معنوي بدان شكل مي دهند، و آنچه كه ارزش هاي اخلاقي و اجتماعي، «او » را بزرگ و معروف ميكند، گرچه بدنش فرسوده و ضعيف شده باشد و يا حتي اعضايي از بدن خود را از دست داده باشد.

در گذشته «قلب » و سرانجام مغز را محور و هسته ي مركزي انسان معرفي میكردند و گرچه نقش عظيم مغز در حس و درك و تفكر و حافظه قابل انكار نيست اما آيا نمي توان آن را نيز ابزار و وسيله ي امور ادراكي و عقلاني دانست؟ و در هر حال علم، تعقل، استدلال، اراده، تفكر، و مانند آن مسائلي هستند كه با معيار هاي مادّي و فيزيكي قابل سنجش نيستند و حتي نمي توانند هيچ نوعي از انواع انرژي باشند. گرچه براي حفظ و تذكر هر مطلب يا استدلال و تفكر سلول هاي مغز به كار مي افتند و نيرويي مصرف مي شود.

اما خود استدلال و تصور امور كلي و استنتاج چيست؟ تقريباً حيوانات زندگي ثابت و يكنواختي دارند. گرچه در بعضي از انواع مانند مورچه يا زنبور عسل يك نوع زندگي اجتماعي پيشرفته اي وجود دارد، اما هميشه يك جور است و اين انسان است كه با آنچه در اختيار دارد، مي تواند در تحول زندگي و درك و علم و تمدن خويش گام هاي بلندي بردارد. و هر شخص يا جامعه از نظر علمي و اخلاقي براي خود شخصيتي بسازد، تكامل دهد و يا واژگونه گرداند.
از طرفي زندگي يك انسان گاهي ازخود تجاوز ميكند و در خاطره ها و بالاخره در تاريخ با سربلندي و افتخار و يا ننگ و رسوايي زنده مي ماند. و نيز يك فرد در حيات خود، گاهي شعاع وجودش به ديگران مي رسد و براي جامعه ي خود يا بشريت مفيد و يا مضر ميگردد.  

بنابراين وجود او گسترده شده و وسعت بيشتري پيدا كرده است. البته نه از لحاظ فيزيكي بلكه خدمات و آثار و اقدامات و افكار هستي غيرفيزيكي اوست كه اين چنين اثري پيدا كرده و باقي مانده است. آدمي با علم و خوي و رفتار، خود را مي سازد و اين ذخائر با او هستند و در وجود او ناپديد نمي شوند و در زندگي ديگر همه ي آنچه را كه براي خود فراهم كرده است، به طور روشن در مقابلش جلوه ميكند. چنانچه قرآن مي فرمايد : روزي كه هر كس هر كار خوب و بدي را كه انجام داده است پيش خود حاضر مي بيند( آل عمران 30)
آنچه كه در درون وجود آدمي است، پيدا مي شود هركار خيري كه پيش فرستيد، آن را پيش خدا باز مي يابيد.(مزمل 20) روزي كه پنهاني هاي جهان آدمي آشكار گردد بدين ترتيب مي توان گفت، پاداش و مجازات، عكس العمل ذاتي اخلاق و رفتار فرد است. همانگونه كه براي غذا ها و دارو ها و سموم، خواصي قرار داده شده است و لامحاله اگر آدمي از آن ها استفاده كرد بايد منتظر اثر و خاصيت آن ها باشد، اعمال و كردار هم اين چنين است. ما در دنيا هم احساس میكنيم كه چگونه يك توطئه يا خيانت يا سودجويی آتشی بر می افروزد و بلا و مصيبت به بار می آورد، يا بالعكس فداكاری وخدمت چگونه آثار برجسته ای در جامعه به وجود می آورد.

و نيز عاطفه ي انسانی و مردم دوستی و خيرخواهی تا چه اندازه در درون آدمي وجدان آرام و انبساط خاطر و دلخوشی و خرمی به وجود م یآورد و يا برعكس روح شرارت و تجاوز و وحشي گری، آتش سوزانی در درون میسازد و تاريكی و خشونت و افسردگی ايجاد میكند. در قيامت اين آثار و خواص به طور برجسته و وسيعی جلوه میكند و گاهی در آيات قرآن می بينيم كه حسابگر و داور را خود آدمی می داند: كتاب رفتار و پرونده های زندگی خود را بخوان و امروز تو خود برای رسيدگی به كار خويش كافی هستی(اسرا 13)

و نيز شاهد و مدارك جرم را اعمال و صحنه های زنده ي كردار و گفتار معرفی میکند. می دانيم كه علم و صنعت مسئله ي حفظ صد اها و صحنه ها را حل كرده است و بنابراين استبعادی باقی نمی ماند. گرچه لازم نيست بقاء عمل را برای سرای آخرت به وسيله ي فيلم و ضبط صوت بدانيم بلكه وجود آدمی و نيز واقعيت جهان، آن اندازه بيدار و بينا است كه همه چيز را در خود پايدار نگاه دارد.

در هرحال دستگاه دقيق حفظ وضبط اعمال، پاداش و مجازات كار هاي مردم را با عدالت كامل ميسّر می سازد، و هر كس به نتيجه ي كار خود می رسد: پس هر كه به اندازهی يك ذرّه كار خيری كند، آن را خواهد ديد و هركس ذرّه ای كار بد انجام دهد، بدان خواهد رسيد.زلزال 7-8 درجات و مراتب مردم به تناسب كمال و فضيلت و كار های شايسته ي آنان متفاوت است : هر يك طبق رفتاری كه داشته اند درجه و مرتبه ای دارند تا به اعمال خود برسند. احقاف 19 و اصولاً وجود عدالت و نظم در جهان خلقت، كمال دستگاه آفرينش است وگرنه ظلم و ناهماهنگی و آشفتگی بر آن حاكم می بود. البته بدان معنی نيست كه آدمی در اين زندگی مسئوليت مقاومت در برابر ظلم و فساد نداشته باشد، اتفاقاً در اسلام اصلاح طلبی و مبارزه با ظلم ها و تجاوزات، خود وظيفه ای است لازم و زيربنای شرف اسلامی است. دنيا و آخرت به هم پيوسته است. مردم بايد بهشت را تا حدودی كه ممكن است در همين زندگی به وجود آورند و اصولاً سعادت آخرت به دنبال سعادت و صلاح و كمال دنيا است.

در پايان اشاره به اين نكته هم مفيد است كه پاداش و مجازات وسيع آخرت، به صورت بهشت و جهنم تعبير شده است و در توصيف آن آيات و روايات فراوانی است. مطمئناً تصور نعمت ها و لذت های بهشت و يا رنج ها و عذاب های دوزخ به طور كامل برای ما مقدور نيست؛ چون ما با لذت ها و رنج های اين جهان آشنا هستيم و اصولاً قاموس زندگی آن جهان را نشناخته ايم و الفاظ و تعبيرات كافی برای توصيف آن سرا، در دسترس ادبيات و فرهنگ بشر نيست و اين روشن است چون الفاظ و كلمات به تناسب احتياج و لمس و تماس وضع شده است. چگونه آدمی می تواند برای جهانی كه با آن تماس نگرفته و نديده است، برای آنچه كه در آنجا وجود دارد لغتی و يا توصيفی دقیق به كار ببرد. اما از طرفی آخرت چون گسترده شده و يا باطن و يا محصول اين دنيا است لذت ها و رنج های آن هم قابل تشبيه با اين جهان است، گرچه درست با هم مطابقت ندارند. از طرفی اسلام اصرار دارد كه در حدود امكان و قدرت درك بشر از مسائل غيبی، مردم را آگاه كند، و لذا از مفاهيم مأنوس اين جهان برای توصيف آن جهان به کار می برد. اجمالاً بايد گفت كه بهشت آن طوري كه توصيف شده است، سرشار از همه ي نعمت ها و لذت هايي است كه آدمی با وسعت روح و وجود آن جهانی خود می تواند از آن بهره گيرد. و اين لذت ها هم مادّی و هم روانی است و آنجا محيطی غرق در نشاط و آرامش و صفا و پاكی و عاری از هرگونه رنج و اضطراب و وحشت كينه و خطر و بدگويی و بدانديشی و اذيت و آزار است؛ حتی ترس از مرگ هم نيست. اما دوزخ از همه جهت بر عكس بهشت است. در آنجا حتی اميدی به فرا رسيدن مرگ هم نيست.

 منبع: مجموعه آثار دانشمند شهید محمد جواد با هنر (جلد اول) دین شناسی تطبیقی ، نشر شاهد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده