سنگرساز بی سنگر محمدرضا مشتاقیان روز هفدهم دی ماه 1359 در حال جهاد و مقاومت و زیر آتش دشمن، بر اثر اصابت ترکش به پهلویش در منطقه عملیاتی تپه های سومار به کاروان اولین شهدای جهاد سازندگی پیوست.
نگاهی به زندگی سنگرساز بی سنگر شهید محمد رضا مشتاقیان


اگر گناهانم باعث نشود و توفیق شهادت از من گرفته نشود، مانند عاشقی که معشوق خود را برای اولین بار در بغل می گیرد من هم مرگ سرخ را در بغل می گیرم.

« از وصیت نامه شهید»


مدت زیادی از زندگی مشترک « حسین» و «مهر السادات اسباک» در شهر اصفهان نمی گذشت که خداوند اولین فرزندشان را به آنها هدیه کرد. فرزندی پسر که نامش را در شناسنامه محمد رضا گذاشتند. اما پدرش او را از زمان تولد، مصطفی خواند و به همین دلیل همیشه به نام مصطفی شناخته شد.

بیست روزی از روز 24 مرداد ماه سال 1334 که روز تولد محمد رضا بود، نمی گذشت که پدر و مادرش برای ادامه زندگی مشترک راهی شهر تهران شدند. آنها در خیابان مختاری و منطقه راه آهن تهران ساکن شدند. زندگی و دوران کودکی محمد رضا در این محلّه گذشت.

پدر محمدرضا کارمند راه آهن بود و حقوق مختصر وی زندگی معمول آنها را اداره می کرد محمد رضا اولین فرزند خانواده بود و پس از او خداوند یک فرزند پسر و یک فرزند دختر به خانواده مشتاقیان هدیه کرد.

محمدرضا دوران کودکی را در کنار برادر و خواهرش و در سایه محبت پدر و مهر مادری گذراند. او در منطقه راه آهن و محلّه مختاری رشد یافت و به سن مدرسه رسید. کلاس اول دبستان را در دبستان نادر در میدان شاهپور ( سابق) که بعداً به نام وحدت اسلامی نام گرفت، شروع کرد و تا پایان دوره تحصیلی ابتدایی، هر سال درس هایش را با موفقیت پشت سر گذاشت. محمد رضا از کودکی فرزندی نجیب و پاک بود و آرامش و پاکی وی توجه همه اعضای خانواده و بستگان را جلب می کرد. او در دبستان شاگردی سر به زیر و درس خوان بود و همیشه رضایت معلمان و مدیران مدرسه را به همراه خود داشت .

با پایان یافتن تحصیلات ابتدایی، خانواده مشتاقیان به محله تهران پارس نقل مکان کردند به همین سبب محمدرضا تحصیلات مقطع دبیرستانش را در هنرستان فنی و حرفه ای استاد خدابخش که در تهرانپارس قرار داشت، ادامه داد.

گرچه شرایط اقتصادی خانواده مشتاقیان خیلی خوب نبود اما پدر محمد رضا شرایط تحصیل وی را با زحمت فراهم می ساخت. او در رشته برق، سالهای تحصیل در هنرستان را با موفقیت پشت سر گذاشت تا موفق به کسب گواهی دیپلم فنی و حرفه ای در رشته برق شد.

محمدرضا در دوره تحصیلات هنرستان، در تعطیلات تابستانی به سراغ کار می رفت. گرچه او نیاز زیادی به کار کردن نداشت و پدرش هزینه های او را تأمین می کرد، اما دوست داشت بخشی از هزینه هایش را با کار خویش فراهم آورد.

او در دوره تحصیلات متوسطه در کنار درس خواندن به مطالعه کتب مذهبی علاقه نشان می داد و بخشی از اوقات خود را به ورزش کردن می پرداخت. در همین دوران بود که محمدرضا کم کم با شرایط جامعه آشنا شد. شرکت او در هیأت های مذهبی و مسجد و مراسم مذهبی بر آگاهی های دینی و اعتقادات او می افزود.

محمدرضا با گرفتن دیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد و در دانشگاه منطقه کردستان پذیرفته شد. اما پدرش اجازه رفتن او را نداد. پس از آن برای انجام خدمت سربازی راهی اداره نظام وظیفه شد و خدمت سربازی را شروع کرد.

با رشد آگاهی های دینی و اجتماعی مردم به ویژه جوانان مسلمان انقلابی، قیام حضرت امام خمینی (ره) که از سالهای قبل آن شروع شده بود، جان تازه ای گرفت و موج مخالفت و مبارزه علیه سلطنت خاندان پهلوی، همه مردم را فرا گرفت. مردم قم برای دفاع از حضرت امام خمینی (ره) به پا خاستند اما با کشتار وحشیانه از سوی مأموران رژیم شاهنشاهی رو برو شدند. پس از آن مردم تبریز و سپس مردم انقلابی در شهرهای دیگر یکی پس از دیگری به انقلاب اسلامی و پیروی از حضرت امام خمینی (ره) پیوستند.

محمدرضا در آن روزها در پادگان مشغول انجام خدمت سربازی بود. زمانی که پیام رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) درباره ترک کردن پادگان ها در کشور پخش شد، محمد رضا در اولین فرصت از پادگان با وجود خطرات زیاد فرار کرد . زمانی که به خانه آمد، پدرش از او خواست که دوباره به پادگان برگردد. اما محمد رضا برای اجرای خواسته پدرش مشکل داشت. او برای کسب تکلیف از آیت اله طالقانی راهنمایی خواست. ایشان از محمد رضا خواستند که به پادگان برگردد اما برای انقلاب اسلامی فعالیت کند. او نیز چنین کرد. اما فرماندهان به دلیل فرارش از پادگان او را دستگیرکرده و به زندان انداختند. دوره زندان محمد رضا مدتی طول کشید اما این دوره اراده او را برای مبارزه استوارتر ساخت.

زمانی که قیام مردمی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) بالا گرفت، محمدرضا هم اززندان آزاد شد و به فعالیت های انقلابی و اجتماعی خود ادامه داد. او در تظاهرات و مبارزات انقلابی مردم شرکت فعال داشت و در آگاه سازی مردم و فداکاری برای انقلاب اسلامی تا روز پیروزی آن در روز 22 بهمن ماه سال 1357، فرو گذار نکرد.

پیروزی انقلاب اسلامی افق تازه ای در زندگی محمدرضا و مردم ایران گشود. محمدرضا برای ادامه تحصیل دوباره در آزمون سراسری دانشگاه ها شرکت کرد و با قبولی در دانشگاه زنجان، راهی آن شهر شد . او درس و تحصیلات دانشگاهی را در رشته برق آغاز کرد. محمد رضا با تعدادی از دوستان دانشجویش اتاقی را در شهر زنجان اجازه کرده و زندگی دانشجویی را با ادامه فعالیت های انقلابی همراه ساخت.

روز 27 خرداد ماه سال 1358 و به دنبال سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) برای شروع کار جهاد سازندگی در راستای رسیدگی به محرومان و روستاییان و آبادانی و بازسازی ویرانی های به جا مانده از دوران سلطنت پهلوی، همه اقشار جامعه به حرکت در آمدند، دانشجویان هم به عنوان پیش قراولان این نهضت سازندگی در همه دانشگاه های کشور برای اعزام به روستاها و خدمت به اقشار مستضعف و محروم جامعه به ویژه کشاورزان و روستاییان محروم در مناطق دور افتاده، بسیج شدند.

نام نهاد مقدس و انقلابی جهاد سازندگی در دل هر ایرانی و مسلمان انقلابی موجی از عشق به خدمت خالص و خداپسندانه بر می انگیخت. محمدرضا نیز در اولین روزهای تأسیس این نهاد انقلابی، به جهاد سازندگی استان زنجان پیوست و همراه دیگر جوانان داوطلب و نیروهای انقلابی جهاد سازندگی، فعالیت ها و خدمات خالصانه خود را آغاز کرد.

روزها و ماه های اولیه تأسیس جهاد سازندگی با شور و عشق فراوان می گذشت. آوازه جهاد سازندگی به سرعت در روستاهای محرومی که تا که آن زمان کسی سراغ آنها را نمی گرفت، پیچید و جلوه های سازندگی یکی پس از دیگری در روستاهای مختلف و در زندگی مستضعفان و محرومان و کشاورزان پدیدار شد.

حدود یک سال و نیم از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود. چرخ سازندگی با سرعت در همه جای کشور به دست توانای نیروهای توانا و مؤمن جهاد سازندگی می چرخید و امید مردم به آیندۀ روشن در سایه نظام جمهوری اسلامی بیشتر و بیشتر می شد. اما این دوران سازنده عمر زیادی را پشت سر نگذاشته بود که روز آخر تابستان سال 1359 ، حمله نا جوانمردانه و همه جانبه دشمن، از سوی کشور زیر سلطه حزب بعث عراق آغاز شد.

یورش ارتش عراق مردم شهرها و روستاهای مرزی ایران را در غرب و جنوب غربی کشور به خاک و خون کشید. هواپیماهای دشمن مراکزی را در چند شهر بمباران کردند تا به خیال خود با ایجاد ترس و حمله ناگهانی، در مدت یک هفته، خود را به تهران رسانده و پرونده انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران را برای همیشه ببندند. آنها با پشتیبانی قدرت های بین المللی با تصور آماده نبودن ارتش و مردم ایران، تجاوز را آغاز کرده بودند. اما این تصورات واهی، با سخنرانی حماسی حضرت امام خمینی (ره) به هم ریخت. فرمان دفاع و مقابله با دشمن سدّی بلند و استوار از نیروهای داوطلب را درمناطق مرزی و جنگی در برابر نفوذ و پیشروی ارتش عراق برپا ساخت. مردم از هر جای کشور راهی جبهه های نبرد شدند و جهاد سازندگی نیز با همه توان در حالی که مشغول کار و خدمت در روستاها بود، به میدان جنگ و دفاع وارد شد.

نهاد انقلابی جهاد سازندگی از روزهای اول جنگ با سازماندهی و اعزام نیروهای داوطلب و جمع آوری و ارسال کمک های مردمی، جبهه های جنگ و رزمندگان اسلام و مردم جنگ زده را زیر چتر حمایت و خدمت گرفت.

در جهاد سازندگی هر استان ستادهایی برای پشتیبانی دفاع مقدس ملّت شکل یافت و جهاد سازندگی استان زنجان هم مانند استانهای دیگر، خیلی زود فعالیت را آغاز کرد.

محمد رضا از روزهای اول جنگ برای حضور در جبهه های نبرد بی تاب بود. او به تهران آمد. برادرش حمید رضا نیز برای رفتن به جبهه شور و شوق زیادی داشت. محمد رضا و برادرش حمید رضا قصد داشتند با هم راهی جبهه های جنگ شوند، اما پدرش مخالف بود و به آنها گفت که یکی از آنها برود و پس از بازگشت، دیگری عازم جبهه شود. اما اصرار آنها، پدرش راناچار به پذیرش خواسته فرزندان کرد.

روز هشتم دی ماه سال 1359 محمد رضا و برادرش عازم جبهه های غرب کشور شدند و جهاد خویش را در مناطق عملیاتی قصر شیرین، سر پل ذهاب و سومار آغاز کردند. حملات وحشیانه دشمن و کمبود امکانات، صحنه های عجیبی از مقاومت نیروهای مردمی و جنایات دشمن به نمایش می گذاشت، اما حماسه مقاومت رزمندگان نیروهای شجاع مردمی پایدارتر و استوارتر از ان بود که در برابر آتش و هجوم وحشیانه دشمن در هم کوفته شود.

محمد رضا در جبهه، هر چه در توان داشت برای جهاد با دشمن به میدان آورده بود. نیروهای مخلص جهاد سازندگی با فعالیت های پشتیبانی و ایجاد خاکریز و زدن سنگر و آب رسانی و تأمین غذا و دارو و انتقال مجروحان و شهدا از میدان جنگ و کارهای دیگری که در میدان نبرد همراه با مقاومت مسلحانه و نبرد خویش انجام می دادند، تاریخ جنگ را رقم می زدند.

محمد رضا برای مأمورینی 45 روزه به منطقه نبرد رفته بود. اما بیش از هشت روز در جبهه نبود که دعوت حق را لبیک گفت و به آرزویش رسید. او در وصیتی برای خانواده اش آورده بود. « همه به سوی خدا خواهم رفت، چه بهتر که آن مرگ شهادت در راه خدا باشد. »

محمد رضا روز هفدهم دی ماه سال 1359 در حال جهاد و مقاومت و زیر آتش دشمن، بر اثر برخورد ترکش خمسه خمسه که پهلوی او را شکافت، بر زمین افتاد و در پی خون ریزی و جراحت شدید، در منطقه عملیاتی تپه های سومار به کاروان اولین شهدای جهاد سازندگی و سنگرسازان بی سنگر دفاع مقدس پیوست. اما پس از شهادت، جسم پاکش در منطقه و از دیدگان همکارانش پنهان ماند.

خبرشهادت محمدرضا از سوی حسین که یکی از دوستانش بود، به خانواده اش اطلاع داده شد. اما جسم پاکش که در میدان نبرد مانده بود، پس از هشت سال و در پایان جنگ به خانواده اش بازگشت.

روز تشییع پیکر پهلو شکافته «شهید محمد رضا مشتاقیان» انبوهی از مردم و همکاران جهاد سازندگی و مشتاقان آخرین دیدار پیکر او، گردهم آمدند. آهنگ نواختن مارش عزا در میان شعارهای تکبیر مردم می پیچید. پس از برگزاری مراسم تشییع «شهید محمد رضا مشتاقیان» پیکر خاکی اش در بهشت زهرا قطعه 40، ردیف 10، به خاک سپرده شد.

شهید محمد رضا مشتاقیان چنانکه آرزو داشت زندگی دنیا را با ریسمان شهادت به زندگی جاودان در جوار رحمت الهی پیوند زد. تا نام و یادش چراغ راه جوانان کشورش باشد و روح بلندش در همجواری با اولیاء خدا آرام گیرد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده