روایت علیرضا قزوه از شب تقریظ رهبری بر کتاب های «وقتی مهتاب گم شد» و «گلستان یازدهم»
شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۸
جانباز دلاور علی خوش لفظ هم با حال نه چندان خوش و با عوارض شیمیایی و بدنی پر از زخم به همراه حمید حسام عزیز و خانم ضرابی زاده نویسنده دختر شینا از همدان آمده بودند. من و مرتضی امیری اسفندقه دوست شاعرم درست روبروی حضرت آقا و در کنار جناب خوش لفظ و حسام نشسته بودیم.
این تقریظ را حضرت آقا دیشب نوشتند (16دیماه 95) در دیدار خصوصی ای که با چند تن از نویسندگان و شاعران و ناشران دفاع مقدس و انقلاب داشتند.

جانباز دلاور علی خوش لفظ هم با حال نه چندان خوش و با عوارض شیمیایی و بدنی پر از زخم به همراه حمید حسام عزیز و خانم ضرابی زاده نویسنده دختر شینا از همدان آمده بودند.

من و مرتضی امیری اسفندقه دوست شاعرم درست روبروی حضرت آقا و در کنار جناب خوش لفظ و حسام نشسته بودیم.

شب خوب و پر خاطره‌ای بود. نماز مغرب و عشاء را که با حضرت آقا خواندیم آقا درباره کتاب خاطرات آقای خوش لفظ صحبت‌های بسیار خوبی کردند. تمام کتاب را حضرت آقا خوانده بودند و برای ما کلی از زیبایی این کتاب و زلالی آدم‌هایش حرف زدند.

بعد که خانم ضرابی زاده کتابش را به آقا هدیه کردند و درباره کتاب تازه‌شان که موضوعش شهید چیت ساز بود صحبت کوتاهی کردند، حضرت آقا کلی راجع به شهید چیت ساز برایمان حرف زدند و رو به جناب خوش لفظ گفتند که در کتاب شما هم به این شهید خوب پرداخته اید.

حضرت آقا چند جمله‌ای هم به درخواست خانم ضرابی زاده برایشان نوشتند. آقای خوش لفظ هم کتابشان را خدمت آقا بردند و این نوشته را همان دیشب حضرت آقا نوشتند به همراه یک چفیه و تسبیح که گفتند تسبیح را به همسرتان بدهید و این دفعه با خانم و فرزندانتان بیایید. بعد هم به امیری رو کردند و گفتند از دل این کتاب اگر خوب بخوانید ده تا غزل خوب بیرون می آید.

جناب خوش لفظ با تقریظ و چفیه و تسبیح حضرت آقا برگشته بود کنار ما و روی صندلی نشست و تمام وجودش پر از شور و شعف بود. بعد چشمانم افتاد به سه تا انگشتری که در دست آقا بود و زوم شد روی انگشتر دُرِّ نجف نقره ای که در دست آقا بود.

بعد به انگشتان دست خوش لفظ نگاه کردم که تیر و ترکش بیشتر انگشتان دو دستش را برده بود و فقط یکی دو انگشت سالم داشت. بعد آرام به خوش لفظ گفتم برو از آقا انگشتر هم بگیر. خیلی آرام در گوشم گفت دیگر خجالت می کشم. این بار کمی بلندتر کلمه انگشتر را به تعمد گفتم و منتظر عکس العمل حضرت آقا شدم.

ایشان بلافاصله انگشتری را که من رصد کرده بودم از دستشان درآوردند و رو به علی آقا کردند و فرمودند بیا بگیر.

دیشب شب بچه‌های همدان بود.

گفتنی است کتاب کتاب «وقتی مهتاب گم شد» زندگی‌نامه جانباز70 درصد علی خوش لفظ است که به همت سردار حاج حمید حسام به رشته تحریر درآمده است.

این کتاب در بردارنده مجموعه‌ای از خاطرات و دل گفته‌های پیشکسوت و جانباز دفاع مقدس علی خوش لفظ است. علی خوش لفظ از شهدای زنده‌ای است که از سن 14 سالگی وارد کارزار جبهه حق علیه باطل می‌شود و تا پایان روزهای دفاع مقدس با وجود جراحت‌های بی‌شمار در جبهه‌ها حضور دارد.

خوش لفظ در دفاع مقدس یازده مرتبه مجروح می‌شود و برادر وی نیز در جنگ شهید می‌شود و اکنون وی یکی از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است که سال هاست در بستر بیماری است.

دیشب، شب بچه های همدان بود

دیشب، شب بچه های همدان بود
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده