چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۰۰:۰۱
علی عابدیان جوان سراپا ارادت به اسلام اهل بیت و دوستدار جان بر کف امام خمینی (ره) بیست و ششم مردا ماه 1363 در منطقه عملیاتی گیلانغرب مرغ جانش به پرواز درآمد و به یاران شهیدش پیوست.

کلیپ/مستند زندگینامه شهید علی عابدیان

برای تماشا یا دانلود کلیپ، بر روی عکس راست کلیک کرده

و گزینه save link as را انتخاب کنید


اول اسفند ماه 1344 در روستای دستجرد شهر لاله جین از توابع استان همدان و در خانواده ای متدین و ساده زیست به دنیا آمد.

پدرش از اهالی خوش نام و با تقوای روستا بود و مادرش به نجابت و درست کاری شهرت داشت. علی زیر نظر تربیت و تقوای واقعی پدر کشاورز خود و مادر مهربانش دوران کودکی را گذراند و با تعالیم اسلام و شریعت آشنا شد.

وارد دبستان کوچک اما با صفای روستای دستجرد شد و همراه با هم سن و سال های خود تحصیل را آغاز کرد.

از همان کودکی روح بلندش خودنمایی می کرد و عاشق کمک کردن به دیگران بود. برای راحتی خانواده و اهل روستا از هیچ کمکی دریغ نمی کرد و با وجود اینکه سن و سال کمی داشت در همه برنامه های روستا بخصوص عزاداری ها و برپایی هیات های حسینی صف اول خادمین بود.

با آغاز مبارزات مردم ایران با رژیم پهلوی به صف مبارزان پیوست و دوشادوش پدر در راهپیمایی ها و تظاهرات ها شرکت می کرد.

دوران نوجوانی علی مصادف بود با سال های پیروزی انقلاب و پس از آن آغاز جنگ تحمیلی و دفاع 8 ساله ملت غیور ایران.

در همان سال ها همراه با دوستان خود به تنها پایگاه بسیج روستا، پایگاه شهید تقی بهمنی پیوست و نگهبانی از جان و مال و ناموس مردم در شب ها و روزهای سرد و گرم زمستان و تابستان در روستا تا جمع آوری کمک های مردمی برای جبهه ها از ابتدایی ترین کارهای علی و دوستانش شد.

چند ماهی نگذشت که فراغ دوستان شهیدش را طاقت نیاورد و خود نیز راهی جبهه ها و مناطق عملیاتی جنوب و غرب شد.

پس از طی دوره های آموزشی اولیه و تخصصی بارها از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جبهه اعزام شد و در عملیات های متعدد شرکت کرد. در یکی از عملیات ها به شدت مجروح شد و برای مداوا به پشت جبهه اعزام و مدتی به همدان برگشت تا بهبودی کامل یابد.

اما دل ماندن نداشت و به شوق جبهه و جهاد در راه خدا بال بال می زد و با وجود اینکه به طور کامل سلامتی خود را به دست نیاورده بود دوباره به جبهه برگشت.

از آخرین روز حضور علی در خانه و خداحافظی معنا دارش و درخواست همیشگی از پدر و مادرش که دعا برای شهادت او بود مدتی می گذشت و از نامه های محبت آمیز و پر از اخلاص علی خبری نبود.

بادی همراه با گرد و غبار وزیدن گرفت، درها و پنجره های خانه را باز کرد، گرداگرد مادرش چرخید و گرد و غبار جبهه ها را بر روی صورت مادر پاشید. دل بی قرار مادرش خبر شهادت علی را به خوبی شناخت و بوی خون ریخته شده فرزندش بر خاک های جبهه را از لابه لای گرد و غبار پیچیده در اتاق استشمام کرد.

اولین خبر رسان شهادت علی پس از باد، مادرش بود که بعد از بازگشت پدر از مزرعه بدون هیچ تردیدی گفت: حاج آقا علی شهید شده. پدرش دلهره های پدرانه خود را پنهان کرد و بی هیچ گفتگویی به پایگاه روستا رفت و در بهت و ناباوری همرزمان علی که با دستپاچگی خود را مهیای اعلام خبر شهادت علی به پدر و مادرش می کردند، شهادت علی را تائید کردند.

علی عابدیان جوان سراپا ارادت به اسلام اهل بیت و دوستدار جان بر کف امام خمینی (ره) بیست و ششم مردا ماه 1363 در منطقه عملیاتی گیلانغرب مرغ جانش به پرواز درآمد و به یاران شهیدش پیوست.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده